سال چهلم عام الفیل با وحی الهی، در غار «حرا» حضرت محمد (ص) به پیام آوری آیین «اسلام» مبعوث می شود. در دوران دعوت پنهانی به مدت سه سال آغاز شده، علی (ع)، خدیجه (س) و معدودی دیگر ایمان می آورند و از امتیاز «سابقان» در اسلام برخوردار می گردند، تا اینکه با دستور خدا در سال چهل و سه، دعوت پنهانی سه ساله پایان یافته و دعوت علنی آغاز می شود، در دعوت رسول خدا (ص) از خویشاوندان به اسلام، «ابولهب» کارشکنی می کند و حضرت علی (ع)، تنها اجابت کننده رسول خدا (ص) به وزارتش برگزیده می شود.
مدتی بعد، با فراخوان عمومی، دعوت «آشکارا» به اسلام آغاز می شود. نوید «برابری» انسانی از سوی این آیین تازه، موجب گرایش شماری از رنج دیدگان بدان می شود و گاه نیز در سایه اسلام آوردن مهتری از یک طایفه، رشد اسلام فزون تر می گردد. کفار قریش که سخت برآشفته اند، ناموفق از تطمیع حضرت محمد (ص) و حامی بزرگ او، ابوطالب (رحمة الله علیه) به آزار شدید نوکیشان مسلمان می پردازند .
و با دو سال تحمل آزار مشرکین در سال چهل پنجم عام الفیل، با فرمان پیامبر (ص)، گروهی از مسلمانان به سرپرستی «جعفر بن ابی طالب» (رحمة الله علیه) به «حبشه» مهاجر و پناهنده می شوند . قریش نیز در بازگرداندن ایشان ناکام می ماند. قریش دو سال دیگر به آزار مسلمانان می پردازد اما به خاطر وجود ابی طالب که بزرگ مکه بود از اقدام جدی علیه پیامبر خودداری می ورزیدند.
با وجود ترفندهای مخالفان در تخریب شخصیت پیامبر اسلام (ص) و نیز شکنجه وسیع نومسلمانان، اسلام در مکه، درحال ریشه دوانیدن است و این بار و با گذشت چهار سال از علنی شدن اسلام و درگیری مشرکان با پیامبر، در سال چهل و هفتم، مشرکان در سرکوب آیین تازه، بر «محاصره همه جانبه» پیروان آن، با یکدیگر هم پیمان می شوند که این زمان تغییر راهبرد مبارزه مشرکان با مسلمانان است که بیشتر بدان پرداخته می شود.
باید به این نکته توجه کرد، شهر مکه، شهری است با کوههای فراوان و فراگیر که در لابلای آنها دامنه ها و وادیهای کوچکی است که عرب به آن شعب می گوید. مکه مملو از شعب است و از قدیم، این ضرب المثل مشهور بوده که:«أهل مکة اعلم بشعابها،اهل مکه به شعب های خود آگاه تر از دیگرانند».ساکنان مکه که عبارت از طوایف مختلف بودند،هر کدام در یکی از این شعب ها سکونت داشتند. به همین مناسبت هر شعبی را به نام آن طایفه می شناختند. آنچه که به نام ابی طالب معرفی شده در آغاز به عنوان شعب ابی یوسف معروف بوده و گویا در عصر بعثت، شعب ابی طالب نام گرفته است، بعدها شعب بنی هاشم نامیده شده و در حال حاضر با نام«شعب علی(ع)» شهرت دارد. این شعب در شرق کعبه معظمه، در میان کوه ابو قبیس و شعب ابن عامر قرار دارد و فاصله تقریبی آن با کعبه بین دویست تا سیصد متر است که این مکان همان مکانی است که محاصره مسلمانان توسط مشرکین به وقوع پیوست نه دره ای در خارج مکه.
زمانی که مشرکین قریش دریافتند تلاشهای آنان در محدود کردن رسول خدا(ص) ناموفق بوده، و اصحاب رسول خدا(ص) در شهری دیگر (حبشه) با امنیت کامل استقرار یافتند و نجاشی نیز پناهندگان را تحت حمایت خود قرار داده است، و از سوی دیگر کسانی چون حمزه مسلمان شده و اسلام میان قبایل رو به گسترش است، در صدد کشتن آن حضرت بر آمدند. اقدام به این کار تنها وقتی میسر بود که بنی هاشم و در رأس آنان، ابو طالب راضی به آن باشد. زیرا در صورت نارضایتی آنان، قریش گرفتار یک جنگ داخلی نامحدود می شد. بدین جهت، از ابو طالب خواستند تا دیه قتل پیامبر(ص) را دو برابر از آنان دریافت کرده و فردی غیر قریشی او را به قتل برساند [تا مشکلی در داخل قریش به وجود نیاید]. ابو طالب به شدت با خواسته آنان مخالفت کرده و از«بنی عبد المطلب» خواست تا داخل شعب خود شده و از جان رسول خدا(ص) دفاع کنند. آنان به جز اب لهب و ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب که به شعب نیامدند همگی سخن ابو طالب را پذیرفتند.
در این وقت، قریش مجلسی تشکیل داده و تصمیم گرفتند تا پیمانی بر ضد بنی هاشم و بنی عبد المطلب منعقد کنند، بر این اساس که با آنان مناکحه ای نکرده [نه دختر دهند و نه دختر بگیرند] و مبایعه ای با آنها نداشته باشند و هیچ گونه صلحی را از بنی هاشم نپذیرند و هیچ گونه رأفت و مراودتی با آنان نکنند مگر زمانی که آنان،حاضر شوند رسول خدا(ص) را به مشرکان تسلیم کنند تا او را بکشند. پس از اینکه جمع شدند، پیمان نامه نوشتند و بر آن جمله موافقت کردند و سپس برای تأکید، پیمان نامه را از سقف کعبه آویختند. نامه تنظیم شده در این زمینه را - که چهل نفر امضاء کرده بودند - شخصی به نام منصور بن عکرمه نوشت که با نفرین پیامبر - ص - دستش فلج شد. بدین گونه تمامی پیوندهای اقتصادی،خانوادگی، دوستی و رفت و آمد قریش با بنی هاشم قطع شد.
ابو طالب در شعب، شبها رسول خدا را در بستر خود می خوابانید در وقت خواب خود نیز کسانی از بنی هاشم را در بستر رسول خدا(ص) می خوابانید و آن حضرت را به بستر آنان می فرستاد. این اقدامات، این امر را تأیید می کند که قریش مصمم به قتل آن حضرت بوده و به احتمال زیاد به طور پنهانی این کار را می خواسته اند انجام دهند و برای انجام آن، مطمئناً نیاز به نفوذی خبررسان و یا نفوذی تروریست داشته است.
کسانی که داخل شعب بودند نمی توانستند ما یحتاج خود را تهیه کنند زیرا هیچ کس حاضر به معامله با آنان نبود.به علاوه در آن شرایط سخت،تهدیدات دیگری نیز وجود داشت.در فضیلت هاشم بن عمرو آمده است که شبها، خوراکی بر شتر خویش می نهاد و تا نزدیکی شعب رفته افسار شتر را از سرش در می آورد و به پهلوی او می زد تا به داخل شعب برود. مشکل«طعام»سبب شده بود تا حاضرین در شعب گرفتار گرسنگی شوند. در نقلهای دیگری آمده است که قریش«قطعوا عنهم الماده و المیرة»راه ورود طعام و آب را بر روی آنان بستند. شرایط در شِعْبِ به اندازه ای سخت شد که محاصره شدگان از برگ درختان استفاده می کردند... خدیجه اموال فراوانی داشت که همه را در شِعْبِ به نفع رسول خدا - ص - خرج نمود.
در مدت سه سالی که آنان در شعب بودند،از موسم حج تا موسم بعدی نمی توانستند از شعب خارج شوند تنها در موسم از شعب بیرون می آمدند. فرزندان آنان در شعب به قدری دچار سختی بودند که صدای ناله آنان از بیرون شعب شنیده می شد. یکبار که عباس برای خریدن طعام از شعب بیرون آمد، ابو جهل قصد او را کرد اما خداوند او را نجات داد. در آن زمان عباس مسلمان نبود و تنها به دلیل حمایت خانوادگی از رسول خدا(ص) همانند برخی دیگر از بنی هاشم در شعب وارد شده بود.
اسامی برخی از بنی هاشم که همراه پیامبر - ص - در شِعْبِ محاصره شدند از این قرار است: 1 - ابوطالب بن عبدالمطّلب. 2 - علی بن ابیطالب - ع - . 3 - حمزة بن عبدالمطلب. 4 - عبیدة بن الحارث بن المطلب بن عبد مناف. عبیده گرچه از بنی هاشم نبود لیکن به لحاظ آنکه بنی المطلب و بنی هاشم با یکدیگر متحد بوده و نه در دوران جاهلیت و نه در اسلام از هم جدا نبودند لذا می توان او را نیز در شمار بنی هاشم بحساب آورد. 5 - عباس بن عبدالمطلب. 6 - عقیل بن ابی طالب. 7 - طالب بن ابی طالب. 8 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب. 9 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطّلب. 10 - حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب. او با پیامبر - ص - خوب نبود و گاهی نیز رسول خدا -ص- را در اشعارش هجو می کرد، لیکن راضی به قتل آن حضرت نبود. 11 - خدیجه بنت خویلد.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |