هاشم پس از پدر خود عهده دار رفادت و سقایت حجاج گردید و پس از او نیز برادرش مطلب. هاشم فردی مهمان نواز و بزرگوار بود، تا حدی که او را « عمروالعلی » میخواندند. گویند از این جهت به هاشم خوانده شد که در سالی که قحطی بر مکه حکمفرما شده بود، به فلسطین رفت و از آنجا آرد خرید و چون به مکه نان میپخت و شتر میکشت و با گوشت آن طعام طبخ میکرد و خود با دست خود نان در غذا خورد میکرد، به هاشم به معنی خوردکننده ملقب شد. او مانند نیای خود قصی مردی لایق و بزرگوار و کریم و بخشنده بود و ثروتی داشت که میتوانست از ان بزل و بخشش کند.او حتی به پرندگان هوا و درندگان صحرا غذا میداد و گوشت شتر را بر فراز کوهها می افکند تا پرنده و درنده از ان بخورند.پیشرف کارش از این جهت بود که برادرانش عبد شمس و مطلب و نوفل با او همکاری میکردند.
امیه بن عبدالشمس بر خصوصیات هاشم حسادت برد و کوشید که با بذل ثروت، چون او مورد تکریم قرار گیرد. اما بالعکس مورد سرزنش قوم قرار گرفت. او همواره کینة هاشم را در دل داشت. اختلاف هاشم و امیه بن عبدالشمس و در نتیجه کینهتوزیهای تاریخی بنیامیه بر ضد بنیهاشم از همینجا آغاز شد.
از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، نیز او نخستین کسی بود که سفر زمستان و تابستان را برای تجارت شام و یمن در بین قریش معمول کرد. و جهت بازاریابى شخصا در اردن با امیر غسانى که عرب و مسیحى بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آن ها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تاسى جویند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ایران، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند.
از آن زمان مردم قریش در سوریه و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آن ها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و فلسطین و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در سوره قریش یاد مى کند، چنان که گذشت.
یعقوبى مورخ مشهور مى نویسد: چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آن ها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به مکه بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آن ها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت. و پس از او ریاست مکه به عبدالمطلب جد پیامبر رسید. بدین ترتیب علاوه بر تقسیمات گذشته به خاطر اقدامات هوشمندانه در امر تجارت و نیز سخاوتمندی او در دوران قحطی بنی هاشم و در راس آنها عبدالمطلب دارای اعتبار والایی بود.
نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز میگفتندند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام میزیست بنابر این (مطلب بن عبدمناف)برادر هاشم متصدی مناصب گردید و پس از چندی برای اوردن برادرزاده خود به یثرب رفت و شیبه را با خود به مکه اورد.مطلب شیبه را با خود بر شتر سوار کرده بود .مردم چون او را نمی شناختند گمان کردند برده ای است که مطلب خریده و با خود می اورد لذا او را (عبدالمطلب)خواندند.ولی مطلب به انها فهماند که این جوان برده نیست بلکه پسر برادرش میباشد که در یثرب بوده.اما از ان پس نام عبدالمطلب بر او ماند و کسی او را شیبه ننامید.عبدالمطلب بزرگ شد و با کمک مردم خزرج که اقوام مادرش بودند اموال پدر را از عمویش نوفل باز ستاند اما مزاحم عموی دیگرش مطلب که عهده دار رفادت و سقائیت بود نشد.(رفادت=غذا دادن به حجاج)(سقائیت=آب دادن به حجاج)(سدانت=کلیدداری و پرده داری کعبه).
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |