برای نمازگزار، محبّت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
وب نامه
روایت 25 سال سکوت (2)
شنبه 90 مرداد 22 , ساعت 11:4 صبح  

طبرى و ابن اثیر نیز نقل کردند که انصار یا جمعى از آنان در سقیفه گفتند: ما جز با على بیعت نمى‏کنیم. به روایت ابن قتیبه، حباب بن منذر پس از آنکه مشاهده کرد که انصار بیعت مى‏کنند، دست‏به شمشیر برد;اما شمشیر را از او گرفتند. او خطاب به انصار گفت: باید منتظر آن باشند که فرزندانشان براى لقمه‏اى نان و لیوانى آب، به گدایى، در خانه‏هاى قریش بروند. از نکاتى که همه گزارشگران یاد آور شده‏اند این است که مهمترین استدلال ابوبکر و عمر مساله قرابت و خویشى با رسول خدا (ص) و سن ابوبکر بود;گر چه در برخى نقلها به فضایل ابوبکر نیز اشاره شده است. آنان خطاب به انصار گفتند: عرب جز زیر بار این تیره قریش نخواهد رفت و تاکید کردند که عرب نمى‏پذیرد که نبوت در یک خاندان و خلافت در خاندانى جز آن باشد. ابوبکر در سقیفه گفت: نحن قریش و الائمة منا;ما از قریش هستیم و ائمه باید از میان ما باشد. بعدها که على (ع) به ابوبکر و عمر اعتراض کرد که چگونه به «قرابت‏» استناد کردید در حالى که ما به رسول خدا (ص) نزدیکتر هستیم؟عمر گفت: عرب دوست نمى‏دارد که نبوت و خلافت در یک خاندان باشد! نبوت از آن شما بود، اجازه دهید که خلافت از خاندانهاى دیگر باشد!

خبر این گفتگوها را خلیفه دوم، بعدها ضمن خطبه‏اى در مدینه بازگو کرد. او زمانى که در مکه بود شنید که کسى گفته است: «بیعت‏با ابوبکر ناگهانى بوده است‏» . عمر از این سخن خشمگین شده و خواست تا در همان مکه، در این باره با مردم سخن گوید. عبد الرحمن بن عوف به عمر گفت: تو در شهرى هستى که همه قبایل عرب در آن حضور دارند، اگر سخنى بگویى، آن سخن در همه شهرها انتشار خواهد یافت. زمانى که عمر به مدینه آمد، بر منبر قرار گرفت و گفت: به من خبر رسیده است که کسانى گفته‏اند: خلافت ابو بکر ناگهانى (فلتة) بوده است. به جانم سوگند که چنین بود، اما خداوند خیر آن را به شما رساند و شر آن را حفظ کرد. پس از رحلت رسول خدا (ص) به ما خبر دادند که انصار با سعد بن عباده در نزد بنى ساعده اجتماع کرده‏اند، من و ابو بکر و ابو عبیده به سوى آنها رفتیم، در راه دو نفر انصارى را دیدیم که به ما گفتند: آنها کارى نخواهند کرد که با نظر شما مخالف باشد، اما ما مصمم به رفتن شدیم. در آنجا خطیب انصار گفت: ما انصار، لشکر منسجم اسلام هستیم و شما اى قریش!گروهى از ما بوده و اقلیتى در میان ما هستید. من خواستم سخن بگویم اما ابوبکر مانع شد و خود چنین گفت: آنچه شما انصار درباره خود مى‏گویید البته درست است، اما عرب، این «امر» را جز براى این تیره قریش نمى‏شناسد;آنان برترین عرب از لحاظ نسب و اصالت‏خانوادگى‏اند. من پیشنهاد مى‏کنم با عمر یا ابو عبیده[که تنها مهاجران آن جمع بودند]بیعت کنید. خطیب انصار مجددا اعتراض کرده و در نهایت گفت: امیرى از ما، و امیرى از شما باشد. عمر مى‏گوید: من پاسخ دادم: دو شمشیر در یک غلاف جاى نخواهد گرفت. پس از آن دست ابو بکر را گرفته با او بیعت کردم.

عمر افزود: پس از آن مهاجر و انصار با او بیعت کردند. [و البته در آن جمع سه تن مهاجر بیشتر نبود]، ما ترسیدیم که از آن جمع جدا شویم و بعدها، آنان با کسى بیعت کنند و ما مجبور شویم ناخواسته با او بیعت کنیم!و یا با مخالفت‏خود فسادى ایجاد کنیم. البته بیعت‏با ابو بکر «فلتة‏» و ناگهانى بود جز آنکه خداوند شر آن را بر طرف کرد و از میان شما، کسى همانند ابو بکر نیست. از این رو، هر کسى، با شخصى بیعت کند بدون آن که این کار با «مشورت مسلمین‏» باشد، نه او و نه کسى که با او بیعت‏شده قابل اطاعت نیستند;چنین کارى، هر دو را در معرض قتل قرار مى‏دهد.

تردیدى نباید کرد که در سقیفه، پس از کنار گذاشتن بیعت‏با امام على (ع) ، رقابت قبیله‏اى آغاز شده و عاقبت‏با استناد به «برترى قبیله‏اى‏» که قریش داشت، على رغم محدودیت نفوذ آنان در مدینه آن روز، و البته با استفاده از عنادهاى داخلى انصار، قریش به خلافت رسید. توجه به سن ابوبکر و معیار قرار دادن آن نیز مورد نظر موافقان بود، درحالى که امام على (ع) جوان بود. زمانى که خبر بیعت‏به سلمان رسید گفت: مسن ترین را برگزیدید اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید، اگر با آنان بیعت مى‏کردید دو نفر با شما اختلاف نمى‏کردند. باید دانست که در سقیفه باره نحوه انتخاب خلیفه و شرایطى که مى‏باید داشته باشد، هیچ گونه سخن قرص و محکمى از سوى هیچ کس ابراز نشد. البته از روایات جعلى که بعدها براى اثبات حقانیت ابوبکر ساخته شده و در آنها آمده است که، رسول خدا (ص) نه تنها او را، بلکه خلفاى بعدى را نیز معین کرده، باید گذشت. آنچه مهم است متن مذاکرات سقیفه و رویدادهاى حاشیه آن است: انصار حکومت را حق خود مى‏دانستند. مهاجرین- ابو بکر، عمر و ابوعبیده- به سقیفه رفته و اظهار کردند که حکومت‏حق قریش است. آنان به هیچ حدیثى نظیر «الائمة من قریش‏» استناد نکرده بلکه فقط ابراز داشتند که عرب جز زیر بار این تیره نمى‏رود. در این میان، جمعى از بزرگترین صحابه نظیر زبیر و طلحه در آن لحظه ابوبکر را بر حق نمى‏دانستند.

بدین ترتیب باید گفت هیچ شیوه و شرایط شناخته شده‏اى براى انتخاب ابوبکر جز معیارهاى قبیله‏اى- استناد به برترى قریش و پیوند خانوادگى با رسول اکرم (ص) - در سقیفه مطرح نشده است. بویژه باید دانست که قریشى بودن به هیچ روى شرط شرعى خلافت دانسته نشده و حتى سالها بعد، عمر آرزوى زنده بودن «سالم‏» مولى حذیفة بن یمان را داشت تا او را به جانشینى خود انتخاب کند. سالم به هیچ روى قریشى نبوده است. کسانى بر این باورند که شرط قریشى بودن از قرن سوم، در فقه سیاسى سنى مطرح شده است. آنچه که به عنوان معیارهاى یک خلیفه مطرح شد همین بستگى به قریش و اشاره به سن ابوبکر بود. در واقع این تنها معیارهاى جاهلى بود که همراه جدلهاى سیاسى او را به خلافت رساند، نه ترکیبى از معیارهاى جاهلى و اسلامى آن گونه که دکتر خیر الدین سوى مدعى آن است. شواهد دیگرى وجود دارد که در ذهن ابوبکر، قریشى و اشرافیت قریشى اعتبار خاصى داشته است. ابن عساکر مى‏گوید: زمانى پس از اسلام آوردن ابو سفیان، بلال و صهیب رومى و سلمان، بر ابو سفیان طعنه زدند. ابوبکر بر آشفت که با «شیخ قریش و سید آن‏» چنین مى‏کنید؟آنان به رسول خدا (ص) گفتند و حضرت فرمود تا ابوبکر از آنان که خشمگین‏شان کرده بود، عذرخواهى کند.

پس از خاتمه بیعت در سقیفه، آنان از آن محل خارج شدند. بنا به روایت‏براء بن عازب، آنان در کوچه‏ها به راه افتاده و به هر کس مى‏رسیدند دست او را گرفته، به دست ابوبکر مى‏مالیدند، چه آن شخص بدین کار تمایلى مى‏داشت‏یا نه;براء مى‏افزاید: در آن زمان بود که من به در خانه بنى هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. توجه آنان به امر بیعت ابوبکر تا اندازه‏اى بود که بنا به نقل ابن ابى شیبه آنها در مراسم تدفین رسول خدا (ص) حضور نداشتند و تنها بعد از دفن بازگشتند.

زمانى که کار بیعت تمام شد، عمر برخاست و درباره آنچه روز قبل درباره زنده ماندن رسول خدا (ص) تا مردن آخرین اصحابش گفته و در واقع ادعاى مهدویت درباره آن حضرت کرده بود، عذر خواهى کرد، او گفت: وى بر این گمان بود که آن حضرت باقى مى‏ماند و کارها را سامان مى‏دهد، اما اکنون شاهد است که قرآن در میان آنهاست و با بهترین صحابى آن حضرت نیز بیعت‏شده است! این حکایت روشنگر آن بود که عمر در انتظار انتخاب خلیفه مورد نظر بود و پس از انجام آن دیگر مشکلى نداشت.

در این وقت کسانى به مخالفت‏برخاستند. افزون بر دو شخصیت‏برجسته بنى هاشم یعنى امام على (ع) و عباس، کسان دیگرى همچون زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان، ابوذر، عمار، براء بن عازب و ابى بن کعب،  مخالفت‏خویش را اعلام کردند. هواداران ابوبکر در خانه ابى بن کعب رفتند، اما او حاضر به باز کردن در نشد. نقش اصلى در این ماجرا بر عهده عمر، ابو عبیده جراح، مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید بوده است. زمانى عمر با شدت و جدیت‏براى گرفتن بیعت، به در خانه على (ع) آمد;امام بدو فرمود: امروز حرص تو بر امارت ابوبکر جز براى آن نیست که فردا در دسترس خودت قرار گیرد.

کسانى که در خانه امام اجتماع کرده بودند، مواجه با برخورد شدید عمر و هواداران وى شدند. عمر شمشیر زبیر را گرفت و شکست. آنگاه، ساکنان خانه را به آتش زدن خانه تهدید کرد. درباره اسامى متحصنین در بیت فاطمه (ع) و نیز کسانى که به زور به اندرون خانه رفتند به منابع ذیل مراجعه کنید. به گزارش ابن عبد ربه، عمر که قبسى آتش در دست داشت، تهدید به آتش زدن خانه کرد، و وقتى حضرت فاطمه (ع) پرسید که آیا واقعا قصد چنین کارى دارد؟او گفت: آرى، مگر آنکه این جمع، امرى را بپذیرند که امت پذیرفته است! پس از تهدید عمر به آتش زدن خانه بر سر معترضان بود که حضرت فاطمه (ع) از آنان خواست متفرق شوند زیرا عمر چنین کارى را انجام خواهد داد؟ در واقع گرفتن بیعت، با تهدید آتش زدن، که بعدها مورد عمل برخى از خلفا قرار گرفت[نظیر اقدام ابن زبیر در گرفتن بیعت از بنى هاشم]، مى‏توانست از همینجا نشات گرفته باشد. البته قریش علاوه بر زور، از مذاکره نیز استفاده کردند. آنان به مشورت مغیره، به سراغ عباس رفتند تا او و خاندانش را در این کار سهیم کنند، و با جلب رضایت او به عنوان عموى رسول خدا (ص) ، تا حدودى از دشواریهاى خود بکاهند اما عباس این دعوت آنان را نپذیرفت.

امیر المؤمنین و حضرت فاطمه (ع) تلاش زیادى براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت‏با امام على (ع) کردند اما تلاش آنان ثمرى نبخشید. گزارش این تلاشها را ابوبکر جوهرى و دیگران آورده‏اند. (35) در این نکته هیچ جاى تردید نیست که به دلیل حق کشى‏هایى که در جریان میراث پیامبر (ص) ، مساله فدک و قضیه امامت انجام شد، حضرت فاطمه (ع) ، نسبت‏به ابوبکر و عمر خشمگین شد و بدون آن که از آنها راضى شود از دنیا رفت. زهرى مى‏گوید: امام على (ع) حضرت فاطمه را شبانه دفن و ابوبکر را خبر نکرد. او مى‏افزاید: تا پیش از درگذشت فاطمه، نه تنها على بلکه هیچ یک از بنى هاشم با ابوبکر بیعت نکردند. امام هم، دلیل بیعت‏خود را حفظ اتحاد امت اسلامى در برابر مرتدین و کفار یاد کرد. چنان که در برابر سخن ابو سفیان که از او خواست اجازه ندهد تا خلافت در میان بنى تیم بماند فرمود: تو همیشه دشمن اسلام و مسلمانان بوده‏اى. با این حال در این نکته تردیدى نیست که امام تا پس از رحلت‏حضرت فاطمه (س) با ابوبکر بیعت نکرد. به نقل از مدائنى، زمانى که جنگ با مرتدین آغاز شد عثمان نزد امام على (ع) آمده و گفت: تا وقتى که تو بیعت نکنى کسى به جنگ این افراد نخواهد رفت، او همچنان اصرار کرد تا امام را نزد ابوبکر آورد و آن حضرت بیعت کرد.


نوشته شده توسط مدیر وبلاگ | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

وب نامه

مدیر وبلاگ
یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد.
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 64 بازدید
بازدید دیروز: 3 بازدید
بازدید کل: 45624 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
نوشته های پیشین

حماسه فاطمی
بازاریابی عقیده
پیشنهادهای علامه طهرانی
پیشنهادهای آقای واسطی
سایر موارد متفرقه
لوگوی وبلاگ من

وب نامه
لینک دوستان من

فرزانگان امیدوار
اطلاعات کامپیوتر و ساختمان و مشاور
****شهرستان بجنورد****
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
فاطمیون لنجان
یکی بود هنوزهم هست
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
ف جنگ نرم
جزوات آمادگی کارشناسی ارشد
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ