همیشه سوال مشهور صدر اسلام به این شکل بیان شده است که ملاک مشروعیت نصب الهی است یا انتخاب بشری؟
اما من سوال را جور دیگر می پرسم: آیا ابوبکر با انتخاب بشری روی کار آمد؟ که با پاسخ به سوال قبل مبنی بر انتخاب بشر در مشروعیت بخشی به حکومت به ابوبکر برسیم.
به هر حال این یک سوال تاریخی است: ایا پیامبر کسی را برای جانشینی انتخاب نکرد؟ بر فرض اینکه انتخاب نکرده باشد و یا پیشنهاد کرده و مردم کسی دیگر را انتخاب کرده باشند، آیا ابوبکر انتخاب مردم بود؟
آنچه که من در پست قبلی می خواستم بیان کنم این بود که اگر دکترین شیعه مبنی بر حاکمیت امام بر امت را کنار بگذاریم (که البته برای امامت شئون مختلفی است و یکی از آنها حکومت است و مرحوم شریعتی یکی از احیاگران آن در عصر معاصر بود) و صرفاً به طور تاریخ سیاسی اسلام بحث کنیم، حاکمیت ابوبکر بر اساس دموکراسی بود یا کودتا سیاسی-نظامی؟ ببین من نمی گویم حقانیت با چه کسی بود، صرفاً اگر تاریخی به قضیه نگاه کنیم موارد زیر قابل بیان است:
در دموکراسی انتخاب مردم و یا حتی در قالب قدیمی خود یعنی شورایی ایا ابوبکر بر اساس شورا به قدرت رسید؟
سوال اینجاست اگر مبنای شورا بر اساس بزرگان اسلام بود که ابوذر، سلمان، عباس عموی پیامبر و امیرالمومنین غایب بودند و لازم بود آنها را برای مشارکت در شورا فراخوانده سپس رای گیری کنند، چرا آنها را مشارکت ندادند؟
و اگر مبنای شورا بر اساس قبیله است که باز همه قبایل حضور نداشتند حتی بنی امیه نبود چه رسد به بنی هاشم، ایا لازم نبود قابل مانند ثقیف در طائف و یا قبایل یمنی در این رای گیری مهم شرکت کنند؟ ایا این اساساً با تفکر اسلامی در تضد نیست که قبایل را نفی کرده است کسانی مانند سلمان که از ایران امده و یا عمار که برده بوده اند در این رای گیری کجا قرار می گیرند؟
دموکراسی آتنی امکان پذیر نبوده است اما همین شورا که نوعی اریستوکراسی می توانست باشد و جمهوریت را تضمین کند نباید به طور کامل انجام می شد؟ ایا صرفاً ادعا بر اجماع دلیل اجماع خواهد بود؟ به نظر من این دروغ بزرگ تاریخ است که انتخاب مردمی ابوبکر را در مقابل نصب الهی امیرالمومنین قرار داده اند. کدام شورا؟ کدام جماعت؟ این به کودتا شبیه است
و فرض دوم اینکه اگر شورا از نظر منطقی کاملاً رعایت شده بود نمی بایست برای بزرگترین پیامبر خدا ملاکی برای کاندیداتوری قرار داده می شد؟
آنچه که از تاریخ بر می آید این اجتماع دو قبیله اصلی انصار (اوس و خزرج) و نه همه آنها و بدون حضور مهاجر و قبایل سایر شهرها بوده است ابتدا سعد بن عباده خود را کاندیدا می کند به عنوان اینکه بزرگ انصار است و انصار ابتدا یاری کنندگان پیامبر بوده اند، پس یک ملاک سبقت در ایمان قرار گرفت، که ابوبکر استدلال کرد مهاجر سبقت در ایمانشان بیشتر است و اگر از غیر قریش کسی انتخاب شود مردم از او تبعیت نخواهند کرد ملاک دوم را قریشی بودن و قرابت به پیامبر قرار داد و با بال گرفتن بحث ها با زیرکی عمر، ابوبکر را مطرح کرد.
حال اگر این ملاک ها را بپذیریم سوال اینجاست چه قبیله ای در قریش، در راس بود؟ چه کسی قرابتش به پیامبر بیشتر بود؟ چه کسی در ایمان سابق تر بود؟
آیا ملاکهایی مانند تقوا، مجاهدت، علم و غیره لازم نبود؟ در آن صورت چه کسی به حکومت (بدون در نظر گرفتن که امام باید حاکم باشد و علی امام واجب الاطاعه است) اولی تر بود؟
از شواهد تاریخی بر می اید که انصار و رئیسشان سعد بن عباده با ابوبکر بیعت نکرد و از سیاست کناره گرفت و این خود عرصه را برای کودتای عمری باز کرد. پس این دروغ نیست که شورا ابوبکر را انتخاب کرد و خدا علی را؟ با همان شرایط ناقص و ظالمانه و شورای مخفی و پر فریب باز ابوبکر رای لازم را نیاورد بلکه فقط آن را مستمسک کودتا قرار داد، شرح این ماجرا بماند برای وقت دیگر.
اما رای اصلی مردم صدر اسلام در انقلاب مردمی سال 35 هجری قمری مشخص شد گرچه با کودتای معاویه و ترور امیرالمومنین ناکام ماند.
حال می توانیم جدای از بحث سقیفه سوال کنیم ملاک مشروعیت الهی است یا بشری؟
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |