واژه «کودتا» (به فرانسوی: coup d"état ) از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شدهاست (لغتنامه دهخدا) و به معنی «ضربه (ناگهانی) به دولت» است. این عبارت در زبانهای دیگر نیز بهکار میرود. اصطلاح کودتا، شگردی سیاسی و کوششی از سوی یک ائتلاف سیاسی غیرقانونی برای براندازی رهبران حکومت موجود است که از طریق خشونت یا تهدید به آن انجام میگیرد (سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ساموئل هانتینگتون، ترجمه? محسن ثلاثی. تهران: علم، 1386) عاملان کودتا ممکن است کنترل نیروهای نظامی را در اختیار داشته و دست به اقدامات خشونت آمیز بزنند و این خشونت معمولاً محدود و ناگهانی است و از سوی عدهای اندک به کار بسته میشود.
آیا برای پس از پیامبر، جانشینی انتخاب شده بود؟ پس چرا پس از پیامبر کسی بدان اشاره ای نکرد؟
وصیّت نمودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد خلافت امیرالمؤمنین ( علیه السلام) از موضوعات واضحه و از مسلمات است و حتی منابع اهل سنت نیز آن را به طرق مختلف نقل کردهاند که پیامبر (ص) از اوایل بعثت تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمانهای متفاوت، علی ابن ابی طالب (ع) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده که مجال پرداختن بدان نیست و از جمله مهمترین آنها معرفی ایشان در روز غدیر خم می باشد.
غیر از امتناع علی ابن ابیطالب از بیعت با ابوبکر و سایر بنی هاشم و مقاومت و مخالفت علنی دختر پیامبر با حاکمیت و اقدام حکومت مبنی بر اجبار برای بیعت گرفتن از علی ابن ابیطالب که به امر خلافت اولی بود و مصادره اموال دختر پیامبر (فدک) به خاطر کاهش قدرت مالی آنان، ماجراهایی را رقم زد که باز مجال پرداختن بدان نیست، اما زمانی که کودتاگران به قدرت رسیدند بسیاری از قبایل دیگر نیز از بیعت سر باز زدند که در تاریخ به جنگ با مرتدان مشهور شده است
مورخان نوشته اند که پس از رحلت رسول خدا (ص) گروهی ادعای نبوت کرده، جماعتی مرتد شده تاج شاهی بر سر گذاشتند و کسانی هم از پرداخت زکات خودداری کردند، جدای از مدعیان نبوت که واقعیتی تاریخی است، ادعا شده که برخی از قبایل دیگر از اساس مرتد شده اند. در این که زمینه ارتداد فراهم بوده و کسانی مرتد شده اند تردیدی وجود ندارد (می دانیم که پس از فتح مکه اعراب بادیه نشین یکی پس از دیگری مسلمان شدند.این اقدام بیشتر به آن دلیل بود که قدرت اسلام هر روز رو به گسترش بوده و هر لحظه ممکن بود که مسلمانان به سراغ آنان بروند.بنابر این آنان باید راه جدید را، حتی اگر موقت نیز شده بپذیرند، این در حالی بود که آنان نه به درستی، اسلام را می شناختند و نه می توانستند به سادگی عقاید کهن جاهلی خویش را رها سازند) اما به درستی روشن نیست که کدامیک از کسانی که مرتد شده اند به واقع در شمار مرتدین واقعی هستند و کدام یک صرفا به دلایل سیاسی و یا مذهبی دیگری حاضر به پذیرش دولت مدینه نشده اند.
به عنوان نمونه یکی از این گروهها طایفه مالک بن نویره است که بدون هیچ گونه تردیدی صرفا به دلیل مسائل شخصی خالد و انگیزه های پست اخلاقی وی مورد اتهام قرار گرفته و بیرحمانه کشته شدند. این لکه ننگی است در پرونده خالد و کسانی که از وی دفاع کرده، جنایت او را در کشتن شماری مسلمان و زنای او را با همسر مالک بلافاصله پس از قتل شوهرش به عنوان تأویل و خطای در اجتهاد مطرح کرده اند. (تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 105، فقال ابو بکر: هل یزید خالد علی ان یکون تأول فاخطأ، نک: تاریخ الطبری، ج 2، ص 278، طبقات الشعراء، ص 48)
در میان قبایلی که مرتد شناخته شدند کسانی بودند که ابوبکر را قبول نداشتند و طالب حکومت «اهل بیت» پیغمبر بودند. آنها می گفتند: ابوبکر هیچ «عهدی» با آنان نداشته واطاعت او بر آنان واجب نیست. باور آنان این بود که مهاجرین و انصار به دلیل حسادت مانع از روی کار آمدن اهل بیت شده اند. (کتاب الفتوح، ج 1، صص 58، 60، 61، کتاب الرده، صص 171، 176، 177، (و الله ما أزلتموها عن أهلها الا حسدا منکم لهم)) به گزارش واقدی و ابن اعثم، یکی از طوایفی که به عنوان مرتد شناخته شدند طایفه ای از کنده ساکن در حضر موت بودند. در این دیار، زیاد بن لبید مسؤول جمع آوری زکات بود.کسانی از این قبیله موافق پرداخت زکات بوده و کسانی راضی به پرداخت آن نبودند.یکبار، زیاد شتری را که متعلق به زید بن معاویه بود به عنوان شتر صدقه جدا کرد.شخص مزبور از یکی از بزرگان کنده با نام حارثة بن سراقه درخواست کمک کرده از او خواست تا شتر وی را باز گرفته شتر دیگری بجای آن بردارد.حارثة به آرامی این درخواست را از زیاد کرد، اما وی نپذیرفت.حارثه نیز خود در جمع شتران صدقه رفته، شتر مزبور را جدا کرده به صاحبش باز گرداند، آنگاه به سراقه گفت: «ما تا رسول خدا (ص) زنده بود از وی اطاعت می کردیم، اکنون نیز لو قام رجل من أهل بیته لأطعناه، اگر شخصی از اهل بیت او بر سر کار آید از وی اطاعت می کنیم، در حالی که ابوبکر هیچ حق حکومت و بیعت بر ما ندارد.گویند زیاد بن لبید که وضع را چنین دید شبانه از آن منطقه گریخت و ضمن اشعاری طایفه مزبور را مرتد نامید: «با شما خواهیم جنگید تا از ابوبکر اطاعت کنید و...و تا آن که بعد از کفر و ارتداد بگویید که دیگر به کفر باز نخواهید گشت.»
البته چنین نبوده که همه افراد طایفه مزبور چون حارثه بیندیشند، آنچه مهم است همین است که آنها حاضر به پرداخت زکات به دولت مدینه نبودند و انگار اگر قرار بر حکومت کودتاچیان باشد خود را بر خلافت افضل می دانستند. در اصل آنها یا بسیاری از آنها، بر این باور بودند که می توان زکات را میان فقرای خود قبیله تقسیم کرد.در جمع همین طایفه گفته شد: به خدا سوگند ما بنده قریش شده ایم که یکبار مهاجر بن ابی امیه را برای اخذ زکات می فرستند و بار دیگر کسی چون زیاد بن لبید را که اموال ما را گرفته و اکنون نیز ما را به جنگ تهدید می کند. (کتاب الرده، صص 174 169) اشعث بن قیس نیز که از همین طایفه بود گفت: گمان نمی کنم که عرب سلطه بنی تیم را پذیرفته و سادات بنی هاشم را رها کند.او در اشعارش گفت: اگر بنا باشد که قریش کار را به دست بنی تیم سپرده و از «آل محمد» دور کند البته ما بدان اولی هستیم زیرا که ما ملوک زاده ایم .
پس نشانه هایی از کودتا بودن و عدم مشروعیت حکومت پس از پیامبر در تاریخ وجود دارد که به جزئیات و چگونگی پیروز شدن این کودتا در پستهای بعدی پرداخته خواهد شد.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |